متن امیرعلی متشی

اگر عاشق شدی ناامید شدی پول نداری رقیبم داری
ناامید بمان که هیچ فرصتی برای پیروزی نداری
امیرعلی متشی

فرهاد کوه کن از این همه دختر چرا عاشق شیرین شده است
عشق است دیگر دست فرهاد نبود
امیرعلی متشی

پنجشنبه ها یک حس حال دیگری برایم دارد
سرمای زمستان برایم همانند نسیم است
اگر باشی حالم خوب است
نباشی که آن روز روز به حساب نمی آید
حافظ به ما که می توانیم فراموش کنیم عشق را
حافظ. هرچه کردم که فراموشش کنم باز نشد
گرمی دست حس حال...

عشق همانند معتادی مواد است فرقش این است معتاد اگر خمار شود میکشه
ولی تو درد عشق از شوت زلف یار باید از خماری بمیری
امیرعلی متشی
بماند به یادگار
۱۴۰۲/۱۰/۲۸

نمی دانم چرا هربار که من تورا می بینم .
به شکر پروردگار میروم از این خلقت زیبایش
امیرعلی متشی

یاد گرفتم توزندگی به هیچ کس اعتماد نکنم یه شعر خیلی زیبا هست که میگه
شرط اول در رفاقت مردی مردانگیست
ورنه بایک استخوان صد سگ رفیقت می شوند
امیرعلی متشی
۱۴۰۲/۱۰/۲۶ بماند به یادگار

علت کوری چشم یعقوب نبی معلوم بود
ورنه با یک پیراهن هیچ کس بینا نشد
امیرعلی متشی

عشق همش الکیه هرکی پول داشته باشه اون عاشقه
اگه عشق حقیقت داشت الان شیرین به جایی خسرو باید زن فرهاد میشد
امیرعلی متشی

شهد گل و آن پروانه
تف تو روی این زمانه
کرده این مردم پیر
عاشقی دیگه هست دلگیر
امیرعلی متشی

شاه هم از قصه شیرین فرهاد به گریه افتاد
عجل طوطی بازرگان از قبل معلوم شده بود
امیرعلی متشی

یعقوب نبی پیر شد یوسف به کنعان نیامد.
علت کوری چشم یعقوب نبی معلوم بود
شهر بی اولاد مگر ارزش دیدن دارد
امیرعلی متشی

فکر کردی خیلی زرنگی ساکت شو جوجه رنگی
امیرعلی متشی

ده مربی تا کنون تیم تعغیر داده است
نمی داند که علت باخت تیم آشفته زلف های تو است
امیرعلی متشی

دیشب شب یلدا بود و من دم نزدم
من که شیرین سخن مجلس فامیل بودم
امیرعلی متشی

یک نفر نیست بگویید آخر ای بی ایمان
من را پس زده ای عاشق کافر شده ای