دیشب اندر وادیِ دیوانگان
رهبرشدم
عقل و هوش ازسر فکنده
آدمیدیگر شدم
سرکشیدم ساغردیوانگی را
سربه سر
فارغ ازغم غرق شورو شوق
پا تا سرشدم
دست برپیراهن خورشید
بردم در خیال
چون قمرهمبازیِ سیاره و
اخترشدم
من بهیک پیمانه ازدست
نگاهی اینچنین
درسهای ساغرو پیمانه را
ازبرشدم