کِرکِرهها را که میکشم عریانیِ تشنگیهای من است و زلالیِ صدای تو ورق خوردن همیشهی هیجانی که از دهان تو میگوید کجا سبزتر از این میتواند غزل به تماشای تو نشست ؟ خمیدنِ برگ بر مرگ