جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذریحال او را تو، بپرس من که ندارم خبری تو بگو حال دلش خوب شده یا که هنوزمانده در حسرت دیدار کسی در سفریاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
ای که از کوچه ی معشوقه ی من میگذریای که از حال دل عاشق من بی خبری خبرت نیست که من عاشق رویش شده ام؟تو چرا در پی او باز شدی در گذری ؟سر تو می شکنم چشم نیانداز به اواو فقط عشق من است و تو فقط رهگذری...از تو و عشق و ازاین کوچه بدم میاد آنچنان می زنمت کز تو نماند اثری😁اعظم کلیابی بانوی کاشانی...