من دوست دارم از ته دل باجناق را آن گونه که کباب بخواهد سماق را هر طور هست شوهر خواهر زن من است باید به او نشان بدهم اشتیاق را برداشتم قلم که کنم ذکر خیر او او می برد گمان که گرفتم چماق را دعوت به خانه می کنم...
باجناق کار راه انداز، عاقل باجناق پیشرو در حل مشکل، باجناق در عبور از پیچ و خم ها، شیب ها خوب تر از سیم بکسل، باجناق تازه از فامیل هم نزدیک تر عنصری مطلوب و قابل، باجناق هر چه خواهر زن بلا و ناقلاست در عوض، همراه و همدل، باجناق...
به حیفنون میگن: باجناقت کرونا گرفته میگه: این عوضی پارسالم سانتافه گرفت به ما نگفت