پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماهی، روشنیِ دریاست ودریا، آیینهای که ماه در آن میاندیشدآندَم که شب آرام نزدیک میشودچشمانِ دریا پلک میزندآه! ای خرمنِ سپیدِ مهاجرای ابرِ مهربانرهایم کن از زمینبگذار همچو نوربگذرم از هرچه آیینهستبگذار در لانهی پرندهایدر لابلای پردههای باد، بخوابمبگذار پَر کشم تا ماهآنگاه در صفحههای نوردرطول و عرضِ سطوحِ زلالِ شببا یک سبد نگاهستاره بچینم از آسمان تا صبحدمبا یک بغل گُلِ کوهییک طبق بلورِ مِهر رانثارت ساز...