متن دریا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دریا
دنیای من، دنیای زوره
دنیای کر، دنیای کوره
قلبم، نمکدونِ شکستهس
چشمای من، دریای شوره...
پا در کفشِ دریا کن
تا سنگ به سرت نخورده
رودِ ماهی ندیده!
لگدمالیِ ماهی ها
از جانبِ تو نیست
بجوش!
بجنب!
و بپا!
پابرهنه بودن
به انسان شدن
می انجامد
«آرمان پرناک»
خدا را دوست دارم؛
زیرا،
بینهایت سخاوت دارد؛
بینهایت دریاست…
زهرا حکیمی بافقی، کتاب راز و نیاز.
من هر آن چیزی را که:
نمودی است از خلقت خدا،
دوست دارم:
جوشش هر موج،
در دل دریا؛
رویش هر گل،
بر دل صحرا؛
و تمام چمن زاران؛
سبزه زاران؛
رودباران؛
جوکناران…
زهرا حکیمی بافقی، کتاب راز و نیاز.
می گویند دریای واقعی تویی
می خواهم بگویم
سراب ها
کور کردند اشتهای چشم هایم را
توانِ دست و پای جوانم را
طعمِ شیرینِ دوست داشتن را
می خواهم بگویم
آخرین بار
که سر از لاک خود در آوردم
عشق را
در چنگالِ خرچنگ ها دیدم...
«آرمان پرناک»
کوه
ابر
باد را
به تماشای دریا فرستاده است
و در تماشای دریا
ابر
به دامان رعد و برق
عشقی را به خواب می برد
شاید که شب
ادامهٔ روز باشد
که عشق سؤالی ناتمام
از باد می سازد
و ابر
سمت باد ...
.....☘️🍃
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
۱۴۰۳/۷/۲۵
صدای دریا
هوای بهاری و معتدل
ساحل شلوغ
خنکای نسیم
دریا مواج و آسمان ابری
رنگی از زندگی در دل می جوشد
شن های ساحل
پر از صدف
هر کدام
گویای ِداستانی
از آغوش دریا و رازهایش
که با هر موج
بار دیگر زنده می شود
صدای قایق ها
در...
رفتم انزلی
بوی دریا میآد
مرغان بال و پر می زنند
تالاب خوابیده، نیلوفرها خندانند
دریا
دل نوازِ قصه گو ست
ماهی سفید در تور می اُفتد
تا دنیا را ببیند🍃🍀
...فیروزه سمیعی..
درونم
موجی است که
هیچ ساحلی را نمی شناسد
می چرخد
در هزار چرخش بی پایان
مثل چشمی که
باز و بسته می شود
بی آنکه نگاهی بیاندازد
نه صخره ای
نه سکوتی
فقط تکرار نبضی بی حافظه
که خودش را
مدام
فراموش می کند
و من
آن قدر فرو...
دوست دارم..
تورا با آسمان دلنشینت دوست دارم
تورا با آن غروب اتشینت دوست دارم
تورا با آن هزاران موج زیبا
تورا با آن نوای دلنشینت دوست دارم
دریا را گفتم..
گفتم آرامی
گفت در خلوت
گفت مادامی
بوسه بر چشمی
میزند معشوق
دل کند رامی
صدایِ موجت ای دریا برایم شعر زیبایی ست
پراز راز و پر از لذت همانند معمایی ست
صدف می ریزی ازخوبی به روی ساحلت هر روز
و بوی تازه می گیرد از این خوبی، دلت هر روز
در آغوشِ تو ماهی ها تمام لحظه ها شادند
به زیر آب و...
دریا
سوار کشتی شد و رفت...
انتظار نوح را می کشم
که من را از من نجات دهد
«آرمان پرناک»
به من بگو
اگر دریا دلتنگ شود
به کدام قاب در غروب نگاه کند؟
بغضش را کجا پرتاب کند؟
خودش را چگونه غرق کند؟
به من بگو
با قطره قطره ی دلتنگی ام چه کنم
«آرمان پرناک»
بیهوده دست و پا می زنی ماهی!
دلشوره نداشته باش!
دریا، نام دیگرِ سراب است
ما هم روزی
گمان می کردیم
داریم زنده زنده نفس می کشیم
«آرمان پرناک»
آری /
دریا را هم غرق می کنند... /
با آن دو آبیِ عمیق /
تهدیدم کن /
برای ماهیِ معلّق از قلاب /
چه از این بهتر /
«آرمان پرناک»
هر چقدر دوست داری
جلویم سنگ بیانداز، دریا !
این رودِ بی دست و پا،
سرِ پایان دارد !!
«آرمان پرناک»
چه زیباست
که مانندِ دریا باشی
که هیچکس رازهایت را نداند،
بیرونت آرام و زیبا
و درونت دنیایی ژرف 🩵
می شود دریا شوی ، ماهی شوم من جان بگیرم ؟
یا که من دریا شوم ساحل شوی ، پیشم بمانی؟
می شود گاهی نگاهت به من بیمار افتد ؟
درد را تسکین دهی دل را بیابی؟
یا که نه ، من را بفهمی !
تلخی حالم که نه ،...
درونِ چشمانِ دریایی ات /
سالهاست دو صیاد در سکون /
با قلبشان /
به هم دست تکان می دهند /
پس /
کی خبر از صید خواهد شد؟
«آرمان پرناک»
دریا ، یا مرداب
نیلوفر که باشی ،
گل می دهی
حجت اله حبیبی
در این دریای بیکران زندگی گاهی ما به امواج پرتلاطم آن برمی خوریم و با دردسرها و سختی ها دست و پنجه نرم می کنیم و گاهی ممکن است در این راه مواج از تلاش ناامید شویم و تا مرز غرق شدن هم برویم.
اما این دریا همیشه مواج نمی...