چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
شبا همیشه چشم به راهِ عشقماونم فقط دیدنِ ماهِ عشقمبیا که شب شمیم شورعشقهپُرشده از ماهی که نور عشقهبیا کمی کنارِ هم بشینیمباهم دیگه بازم ماهو ببنیمآخ که دلم شبا چه بی قرارهمهمونِ ماهه و چندتا ستارهبیا ببین اَبرُ چه بازیگوشهلباسی از ستاره ها میپوشهاین ساعتا، ساعتِ عشقِ انگارساعتِ عاشقی و دیدنِ یاربیا رو پله جای هردومون هستبیا به عشق همدیگه بدیم دستبیا که من حالِ قشنگی دارمبارونی ام، رو گونه هام میبارم...
ماه را لمس میکنم و به صورتم میپاشم سرمه ای ازچشم های سیاهت را برچشمهایم میکِشَم باگلوبندی از ستاره و پولکی برگوشهایم به خوابت سرزده می آیم سری به رویاهایت میزنم میگردم ومیگردم تاخودرا در آن ها ببینم؛ هرطرف را که می نگرم سراب است برمیگردم و در صفحه ی سپیدم ، با خودنویسی از جوهر مهتاب ؛ تاطلوع چشمهایت از تو می نویسم ومینویسم ومینویسم....📖 سپیده اسدی مهربان...
هم برق خانه رفته استهم برقِ آسماندیوارِ شب را ادامه می دهمشاید دستمشمعی یا ستاره ایفانوسی یا ماهیببیند«آرمان پرناک»...
آسمانش نمی رسیدقدش نمی رسیددستش نمی رسیدانگشتش نمی رسیدستاره ی سوخته ایسر از سطل در آورد ...«آرمان پرناک»...
نه دست دارد /نه پا /ستاره ام، /ویلچرنشینی ستدر شیبِ شبِ زمین .../آرمان پرناک...
شب از سکوت لبریز، آسمان منتظر ستارهغم در نگاهش، گویی رنجور و بیقرارهستاره ها در گذر، آسمان شب شادمانمنتظر ماه، در دلشان شور و شوق و ایمانماه می رسد، شادمانی در قلب ستاره هادور ماه می چرخند، با شور و با نوامی درخشند و چشمک می زنند، با تمام وجودگویا نغمه عشق می خوانند، در سکوت شب و دودشب با تمام غم، با ماه و ستاره ها زیباآسمان پر از شور، گویی شده یک تابلو نقاشیمن در سکوت شب، غرق در این زیباییمی سرایم غزل عشق، با شور ...
ای زن آسمانی، ای ستاره درخشان،من تا ابد،در تاریکی شب،دنبال تو خواهم گشت....
در آغوش شب، ستاره ها رقصانندپرتوان و خیره کننده در آسمانندکهکشانی از رنگهای خیال انگیزبازویی بسته از جواهرهای زیباستدنیا در این بی پایانی، یک جواهرگاهکه هر نگاهی، جادویی از دیده ما می افتددر آغوش شب، ستاره ها و کهکشانآغوشی دنیایی است که هرگز تکراری نیست...
ماه قاچ کوچکی است از نور،بر آسمانِ شب می غلتمستاره لِه می شود....
پروفسور محمد قاسم مهجانی : هر ستاره ای در آسمان درخشش هستی ستهستی با شکوه استهستی بی همتاستبدون پژوهش نمی شود رازهای هستی را کنکاش کردبا رازهای هستی به ملاقات ستارگان می روم!...
اگرهشت آسمان باشد- در آن همه بیکرانگی-از ستاره ای کور همبی نصیبم من....
سیاهِ دلنشین!ای شب!از لباس ِپولک دوزی اتستاره می چینمو می چسبانمبه آجُرِ روزهایِ شب گونه ام ....
آهای ستاره ! از درگاهِ ماه لایک ات می کنم !!یادت هست در تنهاییِ شبِ تاریکچشمک می زدی؟...
ستاره گفت:اگرواژه ی صبح در لغت نامه ی آسمان نباشد، مرا خورشید می نامددلِ بی قرارِ زمین....
پیش از سپیدهچشم هایِ تو می دمند،پیش از شب زلف هایِ پریشانت،ستاره بارانی است میان گرگ و میش وجودت....
محمد مایه فخر زمین است جهان انگشتر و او چو نگین است بظاهر می درخشد چون ستاره به باطن سیرت احمد چنین است...
در قلمرو پرده های نقره ای و رویاها،مردی زندگی می کرد که چهره ای غمگین داشت،جیمز دین، آه چقدر غمش می درخشد،معمایی از مالیخولیا عالی.در سیاه و سفید، چهره او می درخشید،اثری محو نشدنی بر نسل بشر،با چشمانی که رازهایی نهفته است، در اعماق ناشناخته خود،روحی بسیار مضطرب، قلبی که نشان داده نشده است.آه، شورشی که در جان او شعله ور شد،نگاهش، پنجره ای به سوی ذهنی رنجور،هنرمندی آشفته، به دنبال آرامشی برای یافتن،در شخصیت هایی که او به تصو...
پاتریک : چقد ستاره تو آسمون هس ؟اختاپوس : به تعداد قلب هایی ک روی زمین شکسته :)🚶🏿♂️🖤...
آسمان چشم به راهِ « ستاره ها »ست .حجت اله حبیبی...
او ستاره بودو من آسمانکدام آسمان بدون ستاره زیباست؟!:)...
در پشت بام دراز کشیده ام به ستاره ها نگاه می کنم گمان می کنم در هر کدام از آنها موجودی چراغ قوه به دست در جست و جوی گمشده ایست.یکی به دنبال کلید جعبه خاطرات دوران دبیرستانش که وقتی به تماشای زمین نشسته بود از دستش پرت شد و به زمین افتاد.یکی به دنبال فرزندی که سال ها پیش لحظه ای غفلت کرد و دستانش را محکم تر نگرفت ، کل ستاره اش را گشت و حالا نوبت سیارات دیگر است.شاید کسی با معشوقه اش دارد به زمین نگاه می کند و رویا می سازند که روزی به این...
باز جمعه ای دیگرو من همراه با غروبی سردبه امید آمدنتبا غم نبودنت نفس می کشمو زیر بارش بارانی از دردخیس می شومبیا با دست های پر از مهرتابرهای دلتنگی را کنار بزنو آسمان خاموش قلبم رابا شکوه لبخندتستاره باران کنمجید رفیع زاد...
ای اقبال سبزبگو چند ستاره به خواب بهار تکانده ای؟که حالا به هر سو قنوت می گیرمتو روییده ای!...
ماه را؛ من بر می دارم،و تو،سبدی ستاره بچیندر وعدگاه به کارمان می آید! لیلا طیبی (رها)...
دور تا دور دنیای کوچیک و مه گرفته ی من یه آسمونه بزرگه که تمام آرزوها و رویاهامو از بچگی تا الان تو آغوش پر از ستارش جا گذاشتم... هر وقت دلم میگیره آسمون یکجوری خودشو به قلب مچاله من نزدیک می کنه که میتونم با دستای پر از خالیم رویاهامو به آغوش بکشمو جای اونا یک ستاره بذارم...چقدر قشنگه غرق شدن تو دنیای پر از رنگ رویاهایی که از درخشش قلب ستاره ها متولد میشن تا دنیای تاریک قلب ما رو روشنتر کنن...چقدر آسمون دل بزرگی داره که خونه امنی شده ...
ماه که خوابید،سوسوی ستاره ها،تنها دلخوشی آسمان شد. رها فلاحی...
امشبابرهای دلتنگی کنار می روندو ستاره ای به نام تومیان آسمان قلبم می درخشدماه ترانه ی وصل می خواندستارگان دست می زنندو انگشت هایمبا موهای تو می رقصندامشب عشق در ما طلوع می کندو ما به مهربانی همتکیه خواهیم کردمجید رفیع زاد...
تب های من پُر از، بهانه ی عشق ست!لب های من پُر از، ترانه ی عشق ست!شب های من پُر از، ستاره ی احساس؛دنیای من پُر از، جوانه ی عشق ستشاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
عشق به زیبایی همان داستانی ستکه ظرف شکسته را پشت پنجره ریخته و ستاره شدند...- کتایون آتاکیشی زاده...
بر پشت بام خانه با شب می نشینمچشمم را بر آسمان سیاه می گذارم- به چه خیره ای؟!+ به ستاره روشنسال هاست بر او چشم دوخته اماما چیزی نمی گویدبرایش می رقصمشعر می خوانمتا سحر اشک می ریزمفقط گاهی چشمک می زندو دلم را بر سرم آوار می کند- چشمک زدن ستاره برای زهره ست+ شیفته ی من که شودزهره را رها می کند- من به تو ماه را می دهم+ ستاره از ماه بزرگ تر استنزدیک شوی، می بینی که خورشید است- ستاره و ماه هر دو مال من ه...
در این روزگار سخت و تاریک ،تو به سیاهی شب میمانی ،درخشانی ستاره های نگاهت است ،که شهر دلم را روشن نگه میدارد💫...
ستاره های شبی. ماه می شوندکم کم ترانه های دلی، آه می شونددلواژه های سِحر شبانگاه می شوندگویی تمام کوه غم روی سینه ایمثل سبکترین پری از کاه می شوندحال و هوای ثانیه ها بسکه دیدنیستپروانه های لحظه دلخواه می شوندآنجا هجوم شوق و ارادت حکایت-آئینه های شسته از اکراه می شوندوقتی نسیم رازقی و پونه می وزدسرشانه های پنجره کوتاه می شوندانگار کوچه های پر از عطر عاشقیبا سوز و ساز زمزمه همراه می شونددر بی کران شوق و تمنای...
ماه که توباشیمیل ماندن نداردهیچ ستاره ایصیدنظرلطفی...
و تو ستاره روشنایی من باید میگفتم تا بدانند که در دنیا دختری هست به اسم سبز ابی کبود من چون پری های خیالی داستان ها دختریست زیبا دختری که وقتی حرف میزند بوی گل پونه سرتاسر فضا را اکنده میکند قمری ها به اواز درمی ایند پرستو ها از شدت زیبایی در اسمان رقص کنان نی مینوازند انگشتان از شدت هیجان قوز میکنند کودکان در بستر هایشان چون چلچله ها به سخن می ایند و هنگامی که شب میشود و خرمن موهایش را باز میکند دریا ها به خروش می...
اقبال اگر به ستاره است شب با این همه ستاره چه بداقبال است...
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماهشب ماند و ستاره رفت و من ماندم و راهارس آرامی...
شب را تا صبح به امید تو ستاره می چینم شاید رسیده باشی......
تا به شب عادت کردیم صبح شد...صبح را زیاد نمی شناختیم...تا صبح آمد دلبری کند و با لطافتی نوازشمان کند.نفهمیدیم چه شد که دیگر صبح نبود...عمر صبح کوتاه بود...عمر هر چیز نوازشگری کوتاه است...ظهر آمد که بگوید عاشقمان هست و چقدر پایمان وای می ایستد...از قضا تابستان بود و محبتش ما را سوزاند و داغمان کرد...تمام هم نمی شد که برود...ولی رفت...با همه محبتهای زیادیش رفت...چرخید و چرخید.و بعد شب آمد و چند ستاره نشانمان داد و فکر کردیم ...
✓ماه من...تو را هرشب پرسه میزنمدر دل سیاهِ آسمان...مرورت میکنم با پای پیاده... می کشانم تو را تا دور دست های ستاره نور میگیرم از تو♥کام میگیرم از تو♥ماه من...سهم من شو \یک شب\جان می گیرم از تو❤️بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
دلم اکنون کمی دیدار میخواهدکمی صحراکمی دریاهوای شانه هنگام غروبی سردستاره ، آسمانی صاف ، چشمکهای بی پرواکمی رویادلم امشب تو را افزونتر از بسیار میخواهد...
ستاره ای که از اسمان / می افتد / تسلیم سیاهی ی / شب میشود /...
چقدر زیادی و زیبا! نمی دانم اما فکر می کنم خدا وقتی می خواسته نقاشی ات کند با یک مُشت نور تو را انداخته بین ستاره ها یا موقعی که مزرعه می کشیده افتادی لایِ خوشه های گندم، شاید هم رنگدانه پولک ماهی هایی که اینقدر می درخشی یا دانه های سُرخ اناری روی درخت های بهشت ! نمی دانم...اما چقدر زیادی و زیبا......
اگر ماه عطری داشت ،قطعا بوی تو را می داد ،اگر شب رنگی بود ،حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ،اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ،شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...،من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم !در تو اما پرواز کرده ام،ماه و شب و ستارهخودت هستی ......
برایم ستاره می چیدی و من خوشحال بودممیان شب و تاریکی تو ، مهتاب بودمهر آن غرق تماشای تو بودم آری ...فارغ از ستاره های دنیا بودمرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش استعیب من این بود شاید، ماه را می خواستم!!ارس آرامی...
خیلی وقتا میشه از تنهایی به کوه رسیدیه کوه صبر یه کوه سبز ، نمونش همین الآنمث اون کوهی از دور سبزهولی کلی سیاهی و مور و ملخ توو خودش جا دادهو پر از زوزه ی گرگ و ناله ی کفتاراز دور بهت لبخند میزنهاون از توو خون گریه میکنه وتو از دور سبز میبینیپس ببین یه سری چیزا از دور سبزهولی از توو قرمزه و سیاهیه وقتا دوری باعث میشه فقط لبخندمو ببینی ودردام غمگینت نکننحالا همون کوهه که گفتمومیخوام بهش یه کم زوم ت...
من ایمان دارم زندگی ما در عمق کهکشان ها، جایی ورای زمین و زمانه ای که ما در آن ایستاده ایم، ادامه دارد، جایی آن سوتر از پهنه ی کرخت زمان. آنجا که ستاره ها حیاط خلوت آدم ها و سیاهچاله ها، پنجره های روشنی اند برای شکفتن. آنجا که می شود روی ایوان بلند سیاره هاش ایستاد و تمام کهکشان ها و هستی را به وضوح، تماشا کرد. من به شدت ایمان دارم که هستی ما به این زمین خاکی و محدود، خلاصه نخواهد شد. ما کوچ خواهیم کرد، قلب هامان را برخواهیم داشت، حافظه های غبار...
فصل قشنگ زندگی استلحظه ای که آرام آرامماهنمایان می شودو ستاره ها چشمک پرانی می کنندتا نم نم بارانبا بوی خوش گلهای بهاریبر بالهای رنگین پروانه هانغمهء وصال بسرایدو بهارمی آید تا که قلبها رابه آغوش عشقبسپاردو مهربانی دلبرانه ناز بریزدبر روح نسیمو زندگی پر شوداز عطر خوش محبتتا گل عشوه کندو جوانه ها ریز ریز بخندندو دلباز هوای یار میکندوااااای که اگرمن باشم وتو باشیو حضرت عشق کرشمه بریزدو باد رقص...
بی بهانه دوستت دارم همانند ستاره که بی بهانه برای ماه در آسمان چشمک میزند . شب خوش...
شبها،دفترچه خاطرات زندگی مان هستند...حرفهای دلمان را می گوییمماه می نویسدستاره ها گوش میکنندو خوشا به حال ما که در این جهان،ستاره ها ساقی حرفهایمان هستند...