شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
صدایش سوز غریبی دارد که بند دل را پاره می کند. می گوید ده ماه است که عروس شده، هشت ماهی می شود که به تهران آمده. جز نانوایی سر کوچه و سوپری محل جایی را بلد نیست. اولین بار یک هفته بعد از عقدکنان شان کتک خورده. مادرش که فهمیده گفته نگرانی ندارد، زیر یک سقف که بروید خوب می شود. فردای روزی که زیر یک سقف می روند باز کتک می خورد، هفته هاست که کتک می خورد. به گفته خودش حساب و کتاب روزهای کتک خوردنش از دستش دررفته، تنها چیزی که خوب یادش مانده این است ک...