بچهکهبودم نمیدونستمدوستداشتنچهشکلیه، فقطمیدونستماونتوکوچست، منمبایدباشم...
بچه که بودم از جریمه های نانوشته که بگذریم سلمانی و ساعت و سیب سکه و سلام و سکوت و سبزی صدای بهار هفت سین سفره ی من بود. بچه که بودم دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید. بچه که...