دست طبیعت از وی جز یک میش نساخته بود؛ دیانت از وی فرشته ساخته بود. -بینوایان-
کوزت بالا می رفت، پایین می آمد، می شست، پاک می کرد، چنگ می زد، می روفت، می دوید، جان می کند، نفس نفس می زد، چیزهای سنگین را جابه جا می کرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام می داد. نسبت به او هیچ...
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال در آنجا هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم