متن نان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نان
در جایی آزادی نیست و
در جایی دیگر، نان!
اما در سرزمین شارلاتان ها
نه نان هست و نه آزادی!
...
آزادی بی نان، توهم است،
و نان بی آزادی، هم اگر که باشد،
خشک است و تلخ!
چون چوب حراج بر شرافت است!
...
سرزمین های بسیاری را سفر...
مردی در راه کسب لقمه ای نان،
کوله ای پر از نان،
مرگی از برای نان،
این شناسنامه ی کولبر است،
که مرز مابین زیستن و مرگ را طی می کند...
در مرزهای آلوده به مین های مرگ آلود
که مانند کمربندی میانه ی سنگ و صخره های یک سرزمین...
در آن هنگام که کارتنی،
به خانه و رختخواب،
به شناسنامه و سرزمینت تبدیل می شود!
نان به بزرگ ترین کتاب آسمانی مبدل می شود.
شعر: به ندی علی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
دردا و دریغا از تلخی تو، ای نان!
شیرینی زندگانی ام را گرفتی و
شیرین نشدی...
شعر: به ندی علی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
تاول پاهای رفتگر پیر،
وُ
زخم و زگیلِ دست هایش
قصه ی دوستت دارم را
با دو قرصِ نان-
به خانه می برد
تا،،،
هر شب همسرش
با پاشوره ای از عشق،
التیامش دهد!
زانا کوردستانی
با تو می رقصم یک روز
در شکوه آزادی!
پا به پای این شعر و
حس خوب آبادی!
روشن از دشت و چشمه
سبز از عطر امید
با تو می رقصم یک روز
از خیابان تا خورشید!
می رسد با هر غصه
روزهایی سبز از عشق
من تو را خواهم...
وقت تنگ است و پدر در پی آب
دل تنگ است و پدر در پی نان
که کند سیر دل کودک را
روز سخت است و شب زیست طویل
خوردن اندک ، روده ها هشیار
پدر در پی آب ، پدر در پی نان
که کند سیر دل کودک را...
شعرهایم،
همه بوی نان گرفته اند!
از بس
سر سفره ی خالی نشسته ایم...
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
دلنوشته هایم...
نه نانی می شود برای دل گرسنه
نه آبی برای رودهای آرام و کم عمق...!
دلنوشته هایم اما...
جنس خون درون شاهرگ است...
که می تازد به رگهای زندگی ام...
مهربانم ؛
عاشقم چه بمانی چه نمانی ،
میان واژه های به صف کشیده ام
همه ی روزهای...
ویکتور هوگو در یکی از کتابهای خود میگوید:((مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم! این دیگر چه دنیایی است؟))
پدرم،
شاعر نیست!
پدرم هرگز یک شاعر نیست
پدرم،،،
اما می داند،
خوب هم می داند
دردِ یک سُفره ی خالی
چاره اش:
نان ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
نان از انتظار تو بیات شد
سرما بهانه بود!
ارس آرامی