پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یادش به .....تا آخرین دکمه های تو ، مست می شدملخت و خوابیده تانگو میرقصیدیمسایه های در هم تنیده مان ، تحریک می کرد آنهراچه شد؟حال و هوای چشمانت شرجی است و لب هایت ازدهن افتادهاتاقمان سرما خورده و من از تب می سوزمپنجره ها هم که هی سرفه می کنندو تو تنها به قرص هایت وفاداریچه خواهد شد...