متن تب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تب
دُردانه ی حسّ دلم ای جان و نفَس!
مِهرت، شده بهرِ عطشِ عاطفه بس؛
پیوسته تو هستی تپشِ خاطره پس:
جز تو، تبِ قلبم، نکند میلِ به کس.
دلم تنگه مثال کوچه ی شب؛
که در آن نیست، یک دم لغزشِ لب؛
تبِ تنهایی و، حسٌ غریبی،
شده، شورشگر حالِ من اغلب!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
گلِ پیراهنت را دوست دارم؛
لب و، عطر تنت را دوست دارم؛
در اوج لحظه های گرم احساس،
تب بوسیدنت را دوست دارم
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
یک روز در این خانه من بودم و یاری بود
نی بود و نوایی بود یک دلبر و ساقی بود
او بوسه طلب میکرد تشنه به لبم میکرد
هی بوسه به لب میکرد آتش به تبم میکرد
فریاد کن، حسّ تبی، با دلِ خود!
پرواز کن، تا تپشی؛ تا دلِ خود!
وقتی، دلت، می تپد از، بلبلِ مِهر،
در یاد کن، یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس
می لرزم و ضعف دید دارم دکتر
مجنونم و شکل بید دارم دکتر
لب های من از تب جنون می سوزند
بوسیدگی شدید دارم دکتر
بدنِ تب دارم را
محکم در آغوش بکش؛
آتشِ عشق از قلب تا نگاهم زبانه کشیده است.
هوا را از من بگیر؛
نفسم را قطع کن؛
آتشی که خفه نشود
دیگران را خفه خواهد کرد!
- کتایون آتاکیشی زاده
خواستنت در گفتگوهایم باتو هویدا نمی شود ، خواستنت از پیکر کلمات
بر می خیزد به سمتت می آید
و لبانت را گرفتار می کند میان
لب هایش، درست همینقدر گرم و
سوزان و پر تب و تاب...