از همان روز ازل ذکر تو شد درمانم بر سر کوی تو عمری ست که سرگردانم آن کویرم که به لطف تو گلستان شده است میوزد رایحه ی عشق تو در بستانم در دلم حسرت گندم شدنی بوده و هست دانه ام منتظر معجزه ی بارانم تا کبوتر شدنم راه...
پرنده ی دل من آسمان نمیخواهد به جز حریم تو هیچ آشیان نمیخواهد اگر چه سوخت پرش زیر آفتاب حرم به غیر گنبد تو سایبان نمی خواهد اعظم کلیابی بانوی کاشانی