پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پارت سوم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)...پشتش به آنها بود،چشمانش آنها را نمی دیدند اما گوش های بی نوایش عجیب رنجانِ نوای ضجه های مادرش بود.هر چه بیشتر که از بی بی یانلو(روستایی در استان گیلان-شهرستان آستارا-بخش مرکزی- و محل زندگی آهیل) دور می شد،تصویر آدم ها و خاطره ها در ذهنش پر رنگ تر می شدند؛انگار که فاصله ها با روبنده هایی به سیاهی روزگارش آمده بودند و دست به کار شده بود برای مرمت این تصویر.بالاترین درد دخترک بود این؛فاصل...
پارت دوم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)...خلاصه هر چه که بود آهیل از قبر بیرون آمد اما دریغا که این تازه اول ماجرای تلخی بود که ناخواسته به سرنوشتش گره خورده بود.ماجرایی که معلوم نبود دخترک را تا کدام نا کجا آبادی با خودش ببرد.آهیل کفن هایی که تنش را احاطه کرده بودند با کمک تیزیی که از قبل مادرش به او داده بود،برای دریدن کفن ها،پاره کرد و انداخت داخل همان قبری که چندی پیش بسترش بود.او حتی تمام این کفن ها را هم خودش نصفه نیمه ب...