پر زدم تا برسم پنجره چشمانت که پس از آن هروقت وقت باران دو چشمانت بود اندکی از من را لای اشک ها ای تو مهتاب ببارانانم
من به شوقی مواج تو به نازی پلک پلک
هرکه بیند او را با لباسی پر آب با نگاهی پر خشم و سر از پا پر بار
و بازهم به نهایت رسیدن دفتر تو را قسم به سلامت گذشتن از هر در برو سفر به سلامت به هرکجای زمین به هر کجا که رود آن دلی سر پایین فروردین ۱۳۹۹