شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شعله عالم افروزم من عابر پس کوچه های سرد هر روزمآواره ی شهر خزان از فصل نوروزم شب تا سحر گرد چراغ لاله می ریزدخاکستر پروانه های مست خودسوزم زانو زدم عمری به پای نرگس مستیتا توشه ای را در تماشایش بیاندوزم دیوانه و دلبسته ی دُردانه ای گشتم شاید به نام عاشقی درسی بیاموزم آتش فشان سینه ام را تو نمی دانیسیاره ای از شعله های عالم افروزم امروز اگر در خاطرش یادی نکرد از مافردا ببادش می دهد نجوای مرموزم دارم بزن! ای...