شعله عالم افروزم من عابر پس کوچه های سرد هر روزم آواره ی شهر خزان از فصل نوروزم شب تا سحر گرد چراغ لاله می ریزد خاکستر پروانه های مست خودسوزم زانو زدم عمری به پای نرگس مستی تا توشه ای را در تماشایش بیاندوزم دیوانه و دلبسته ی دُردانه...