مینوشتم صبح و شب از این طالعِ نحس و ناپسند که دست در موی تو رفت و نوشتم خوشا به این بخت بلند مأوامقدم
پیدایم کن من پشت ابرهای سفید پنهانم تا شعرهایم را به باران بسپارم، بلکه تو را لمس کنند که هیچ اجری بالاتر از لمس گونه های اناری تو نیست برای اشعارم. به قلم:مأوا مقدم زاد