جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
عجیب ترین اتفاق زندگیم تولد اولین فرزندم بود. تولد تو .!پسرم. زمانی که متولد شدی تمام دنیا دست بدست هم داد تا من حس مادری را لمس کنم چه حس غریبی .!!چه حس عجیبی .!! تو خود من بودی نه توبیشتر از من بودی.!! جانت بیشتر از جانم ارزش داشت .!! دیگر من برای خودم نبودم برای تو بودم پسرم اولین فرزندم دوستت دارم 🦋دلارام امینی🦋...
چقدر داره زود میگذره.فقط سه ماه دیگه مونده که از دنیای من پا بذاری توی دنیای خودتدوست دارم زمان کُند بشهآخه من این روزها رو دوست دارم که، تمامِ دنیای تواماینکه فقط من حست میکنماینکه فقط دستت به من میرسهوقتی فقط واسه من دلبری میکنی و دست و پا میزنیوقتی دل من غنج میره از شیطنت هات که فقط من میفهممشمن این روزها خاک توام ،غذای توام، هوای توامزمان، یواش تر بگذرمن با این روزها، عمر دوباره میگیرم......