جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آمدم جانا جانانه دل در ره ات قربان کنمآمدم به بوسه ای، تجدید عهد پیمان کنملؤلؤ نابُ سپیدی رخشان به دریای دلم توآمدم مانم دلا عشق خود نثار ایشان کنمسَلسَبیل و آن چِشمه آب حیاتی دلم توآمدم با تحفه ای تقدیم ز جان جانان کنمطَیر ناز و جمیلی، عاشق و مستان دلم توآمدم میثاق عشق حلقه زر یَد آستان کنمطَبیب حاذقی این درد به درمانَش دلم توآمدم خواهانِ دلت، هر چه خواهی آن کنمجز تو کس را نَبینم هر چه بینم دلم توآمدم ...