بوی خوش، سراسرِ کوچه باغ را گرفت مِهِ معطّر و ساکن بر فرازِ گندم زار گویی زمین، در هوای بهار آرمیده بود شفق به زیرِ ابرها سرخ فام و آتشین به درّه های تنگ آنجا که گُل ها شکفته اند رَه کشیده بود در بیشه ها، عشق جاری بود و...