ای دل، از چه بیزاری؟ با زخم، که میسازی؟ با یاد، که دم سازی؟ تو کودک دلبازی این مکتب عشقت بود غمها همه مشقت بود برخیز، وقت تنگ است دیدار یار، مرگ است با سایه چه میجنگی؟ با گریه چه میزنگی؟ در سینه نفس مردهست قلبت به جنون خوردهست برخیز...