رنج دیده ی زمانم، شکست خورده ثانیه ها خرد شد پیکرم ,شکست وجودم اضطراب مثل خوره,در می نوردد روحم را ذره ذره آب می کند وجودم را دفن شده ی زیر خاکم منتظر ... اما برای چه ؟ می نشینم چشم به راه منتظر..... اما برای که؟؟؟؟ ساناز ابراهیمی فرد
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را اهسته می خورد و می تراشد.