متن اضطراب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اضطراب
میدونے چرا آدم تنهاست؟
نہ ڪہ ڪسے رو نداشتہ باشہ،چون تو زندگے دردهایے هست ڪہ بہ هیچ ڪس هیچ ڪس هیچ ڪس نمیتونے بگے
*یواشکی های یک زن...*
S...♡
چه اضطرابِ جانکاهیست، ظهورِ سیبِ شیرینت /
برس به دست کوتاهم و یا ز دیده پنهان کن
«آرمان پرناک»
از قضاوت کسی ناراحت نشویم..
هر کس با طرز فکر و زاویه دید خود دیگران را قضاوت می کند..
ترس از قضاوت دیگران از ما باعث هجوم حمله پانیک می شود ..
حمله پانیک یک هجوم ناگهانی از حس ترس و اضطراب است ..
این حمله در بدن علائم جسمی...
مثل شاتوت های خانه پدری
پر از اضطراب افتادنم
گردن چرخانده ای به اضطراب
در پس حفره های مجروح
صدا میزنی مرا
ای بابونه اندوه
بگو چگونه بسرایم ؟
فوران اشک در صدایت را
که شکل در همی از ایستادن بادی
مریم گمار
اضطرابش با من بود
گنجشکی که در آغوش سقوط
جیکش در نمی آمد
طرز نگاهش اما،
هنوز رهایم نمی کند
آریا ابراهیمی
از اضطراب این همه صدا می گذرم
رسیده ام به نام کوچک درخت
در میدان
در کوچه
در پیاده رو های پرغصه
گفتی چگونه برمیگردم؟
به شکل دیگر ی از نوازش خورشید
در این سایه های تردید!
در فراسوی برگهای سوخته.
بیا و مرا ببین!
که بلند میشوم بر دو...
خار استرس و اضطراب را از ریشه وجود خود رها کنید……
با قضاوت نادرست استرس را مهمان مغزتان نکنید چه بسا هر کسی با دیدو زاویه نگاهش شما را قضاوت میکند
کوته فکر نباشیم
روانشناس و نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود
اضطراب و استرس خاری هستند برای سقوط ارامش ب قضاوت و دید زاویه ی دیگران توجه نکنید اضطراب را جایگزین آرامش ……
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
آرامش است؛عاقبت اضطراب ها
اضطرابش با من بود
گنجشکی که در آغوش سقوط
جیکش در نمی آمد
طرز نگاهش اما ،
اما رهایم نمی کند...
آریا ابراهیمی
رنج دیده ی زمانم،
شکست خورده ثانیه ها
خرد شد پیکرم ,شکست وجودم
اضطراب مثل خوره,در می نوردد روحم را
ذره ذره آب می کند وجودم را
دفن شده ی زیر خاکم
منتظر ...
اما برای چه ؟
می نشینم چشم به راه
منتظر.....
اما برای که؟؟؟؟
ساناز ابراهیمی فرد
اضطرابش با من بود
گنجشکی که در آغوش سقوط
جیکش در نمی آمد
طرز نگاهش اما
اما رهایم نمی کند
غرق در خواب طنین ناله های زنانه اش سکوت مرگبار شب را می شکست ، روتختی یاسی رنگ را چنگ می زد و در خود می پیچید !
کلمات نامفهومی را زمزمه می کرد کلماتی لبریز از التماس ...
عرق های ریز و درشت از پیشانی اش می چکید و...