شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
فهماندنش سخت است از گفتنش بد ترفهماندن عشقت، آن هم به یک دلبراو غمزه میبافد ،من فاش می بازمدل بر نخ گیسوش ،او در نخی دیگرحس مرا انگار ،اصلا نمی فهمدیا اینکه می فهمد ،هی می زند آن دربا این طریقش او دق می دهد دل رامن میکنم سکته ، از دست او آخرشاید که حق دارد ، محتاط باید بودهرگز نباید کرد ،حرف کسی باوراما نمی داند من داده ام دل رااز من نمی یابد در زندگی خرترهرگز ندیدم من قلبی به این سنگیاو یک بت از سنگ است یا اینکه یک دختر...
از کشف تو ای حضرت رازی همه راضیاین خیل عظیم متقاضی همه راضیآقای معلم زتو ناراضی و بندهغیر از من و آقای نیازی همه راضیاز کار تو ای ساقی پر کار محلهجمشید و فری فرخ و نازی همه راضیشادند ز کشف تو دبیران و امیرانشیمی ادبیات ریاضی همه راضیگاهی چه بخواهی چه نخواهی همه خوشحالگاهی چه بسازی چه نسازی همه راضیبرخورد ندارند ، تماس بدنی هماز غیرت خط های موازی همه راضیهم دلبری آسان شده هم عشق ، فراواناز برکت ...
من از داوری پرسیدم آیا به خاطر فکر بدی که درباره او میکنم می تواند خطای فنی از من بگیرد. او گفت ”البته که“. نه بعد بهش گفتم که فکر میکنم تو بوی گندی میدی، و او از من خطای فنی گرفت. هرگز نمیتوانی به آنها اعتماد کنی!...