نگاه خیره ی من ،،، با چشمانی بیگانه از خودم؛ ماتِ نگاهِ سردت بود... دردانگیز بود برایم که، چرا مثلِ گذشته ها\\\ نگاهم را، با تبسمِ همیشگی ات --پاسخ ندادی؟! ... نکند-- سکّوی یخ زده ی غسال خانه گرمای مهرت را سرد کرده بود؟! آه! آه؛ --پدر! پ.ن: و سخت...