متن سعید فلاحی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سعید فلاحی
یادِ تو،،،
دردی ست مچاله!
در قفسه ی سینه ام-
آغشته ی یک تنهایی ی
--بی
پایان!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
به پنجره های شهر،
--سرک کشیده ام.
اما تو،،،
پشت هیچ پنجره ای؛
نیستی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
در تقدیر صنوبرها
مرگ نیست؛
به روایتِ نیمکت ها
گوش کنیم،
که عشق را می فهمند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کشنده تر از گلوله
نبودن توست!
وقتی،
تمام روزهای سال را
به انتظار نشستم وُ
نمی آیی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هر شب؛
شعرهایم را می بوسم،
به امیدی که
زیر لب زمزمه اش می کنی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دهان گل را می بویم،
جیب افرا را می کاوم
عقاید آقاقی را می پرسم؛
آه،،،
عجیب ست،
همه و همه
--به قداست تو؛
معترف اند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کاش می دانستی
این خانه بی تو
قبرستانی ست
که هر شب
میان آن دفن می شوم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
پاییز که می شود
دستِ بارانی
خیالم را می گیرد،
نگاهم را به تاراج می برد!
که بلرزم
برگ
برگ.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
در نهادِ کدامین حادثه
قیدت کنم؟
تا تو،
مقید به فعل آمدن بشوی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
انار ترک خورده ست،
--لبخندت!
می کِشاند به خوردن
پاییز نگاهم را...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
[تقدیم به کودکان کار]
مرد نبود
اما کارهای مردانه می کرد
کودکی که،
موریانه های کار
ساقه ی لبخندش را
جویده بود!.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
در پیله ی دلتنگی،،،
چنان گرفتارم که
پروانه گی؛
فراموشم شده ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
سال هاست پوستم،،،
خشکسالی انگشتانِ بارانیت را دارد!
♡
بر من ببار!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
شیر را یال زدند!
به این گمان که از شیر بودنش کاسته شود
غافل که قدرت او
در ذهنش است
--نه پنجه.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آویخته ام به رخت آویز،
--دلتنگی هایم!
وقتی که تو هستی
به در می آورم
این پیرهن گشاد را...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)