دستت را فشردم و گفتم: دوستی! دستم را فشردی و گفتی: دوستی! حرارت سبز صمیمیت از جانمان تراوید، و دستانمان گلدان اعتمادی شد و گل بوته ی باورمان در آن ریشه بست...
ای یار بِکِش دستم آنجا که تو آنجایی..