صبح است و آفتاب لبخند می زند بار دیگر به قامت بلند آرزوهایم و من دوباره تو را بی اختیار آرزو می کنم با تمام دلتنگی هایم افسوس که باز هم نیامدی و چشمانم خیره به راه آمدنت می شمارند ثانیه های خسته از دویدن را به کدامین جُرم باید...