پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به چشمانت که نگاه می کنم؛ معصومیتِ از دست رفته ام را به خاطر می آورم و دلم تنگ می شود؛ برای نسخه ای از منِ قبلی ام. چشمانت آیینِ پرستش من اند. به خدا سوگند؛ هم اکنون اگر جانم را یگانه خالق بگیرد؛ دین من، با طواف چشمانت،کامل شده است....
همیشه دوست داشتمیکی باشه که اگه بگم خدافظ ،در جوابم بگه: کجا؟!-ناراحتم، درست-عصبیم، درست-حوصله ندارم، درست-اما تو حق رفتن نداری بریدلم تنگ میشه....-میفهمی؟؟...