چشمانت نور خورشید من اند.
حرفی بزن
گاهی بی تو چنان سردرگمم که آوای قدم هایم مرا می ترساند...
جان دلم ،چشمانت تمام سرمایه ی من است
از من دریغ مکن چشمان نازت را...
اردی بهشت
که هیچ
در تقویم چشمانت
هزار بهار می بینم
صیدنظرلطفی(صابر)...
بی انتهاست
جاده چشمانت
مرا تاکجا می برد
نگاه تو
صیدنظرلطفی(صابر)...
نگو درنگ کن!
که تو ندید ه ای
غلت زدن بهار را بر موج نگاهت
مریم گمار...
نمی دانم چه وردی خوانده چشمانت میان شهر
که هر جادوگری مانده است در تفسیر جادویت...