متن چشمانت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشمانت
سکوت چشمها
گاهی حقائق؛ مهری محکم بر دهانمان میکوبند
که سخن از میان هزاران کلمات
فقط چشم را ، فقط چشم را
برای اعتراف انتخاب میکند
چشمی که چشمهای پر از آبهای شورِ دل تنگش را
بر تپههای بی سر و ته رخسار میفرستد
تا گذری از پهنای لبهایت کند...
سیاهی چشمانت،
آغوش شبهای بیسحر،
معبری از سکوت و رؤیا
که مرا به سرزمینهای بیزمان میکشاند.
در ژرفای آن،
سایهها بیقرار میرقصند،
و ستارگان خاموش،
در تمنای نوری گمشده،
سقوط میکنند.
سیاهی چشمانت،
طلسمی است که جهان را از حرکت بازمیدارد،
و من،
در آن گیر افتادهام،
بیآنکه بخواهم گریزی...
سیاهی چشمانت،
شبی بیانتهاست که ستارگان در آن خاموش شدهاند،
پناهگاهی از رازها، عبور سکوت از مرزهای ناپیدا.
در ژرفای آن، رؤیاها لانه میکنند،
ماه سرگردان، در بازتاب نگاهت گم میشود،
و من، مسافری بیقرار،
که هر بار در ظلمتش سقوط میکنم،
و باز،
شاعرانه برخاسته از وهمی جاودانه...
جادوی چشمات
چشمانت حکایت هزاران افسانهی گمشده است،
رازهایی که در انعکاس شب میلغزند و در آفتاب بیقرارند.
در نگاهت، روزنهای به بیکران گشوده میشود...
جایی که زمان از نفس میافتد،
و جهان در تپش یک لحظه محو میشود.
چشمانت بارانیاند که خاطرات را میشویند،
آتشهایی که سکوت را میسوزانند،...
چشمانت، دو ستارهی سرگردانند،
که کهکشانم را با نور خود معنا میکنند،
و من، مسافری که هیچ مقصدی جز آغوش تو نمیشناسد...
"شورِ دریا"
چشمانت، آبیترین دریاست،
و من قایقی بیساحل،
که تنها با موجهای عشقت آرام میگیرم...
پای تا سر شده ام ، محـوِ تماشای شما
مات و مبـهوتِ سیه چشمِ فریبای شما
چاره ای کن دلِ بی طاقتِ ما را که شده
همه دَم در بدر و عاشق و شیدای شما
آنکه در صاعقه ی عشقِ تو افروخت، منم
حرفِ دلدادگی از شعرِ تـو آموخت، منـم
آنکه پـروانـه صفت، در دلِ آتشکـده ات
چشمِ خود را به نگاهِ تو فقط دوخت منم
شدم آواره ی چشمت،
به چشمان خودت سوگند.
که جز چشمت
به چشم من نیاید هیچ چشمی.
بخاطر تو
پیراهن قرمز می پوشم،
که هر انار دانه شده ای را
می بینی
چشمانم در چشمانت آفتابی
شود...
تاوان زخم دلم را چگونه میدهی
جای چشمک چشمانت، در دلم بد جوری تاول انداخته
نسرین شریفی
در هر تابش نگاهت گم می شوم
ای ماه، در آغوشِ تو آرام می شوم.
چون پرتوهای نورت در دل شب،
تمامِ دل تنگی هایم، در تو محو می شود.
در سکوتِ نگاهت، هزاران سخن،
تمامِ دنیای من، فقط تویی و من.
ای ماه، ای نورِ دل های بی قرار،...
چشمانت نور خورشید من اند.
حرفی بزن
گاهی بی تو چنان سردرگمم که آوای قدم هایم مرا می ترساند
اُقیانوس
چشم هایت بود
که تُنگ را ماهی می کرد
ماهی شدم اما
راهیِ لوله های نفت...
«آرمان پرناک»
صدایت بسیار زیباست...
گاهی اینقدر محو صدایت می شوم که نمی دانم در کجا قرار دارم و چه عملی را انجام می دهم فقط می دانم زیباترین موسیقی دنیا صدای خنده های توست...
تویی که اوج آرامش،محبت و مهربانی هستی ...
جانانم تمام زیبایی دنیا در چشمانت نهفته
و من...
«چشمانت تیغی ست در دل،
مَرا می رَنجاند و آن را می پَرَستم.»
درون چشمانِ دریایی ات
سالهاست دو صیاد
در سکون
با قلبشان به هم دست تکان می دهند
پس
کی خبر از صید خواهد شد؟
«آرمان پرناک»
روزی شعری خواهم نوشت برای روزهایی که عاشقانه دوستت داشتم
خط به خط شعرم در تُ خلاصه می شود
و ترانه ای که عاشقانه در وصف ت سروده
می شود ...
شعری که با چشمانت آغاز می شود و در نگاهت معنا می گیرد
منتظر شعرم بمان...
🌹♥️