جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
روزی صورتت را با دو دستانم احاطه می کنمیه دل سیر نگاهت می کنم.از باده ی چشم هایت می نوشم.مست نگاه ت می شوم.جز به جز صورتت را با چشم هایم می بوسمبه تلافی روزهایی که نبودی برایت حرف می زنم.گوش هایت را از شعر های عاشقانه ام پر می کنم.و آنگاه که نسیم نفس هایت به صورتم می وزد. اشکی از سر شادمانی می ریزم.آن روز تو به کاشانه ی قلب من باز می گردی و من مطمئنا آن روز خوشبخت ترین بانوی زمین می شوم....