پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
دل دادم که دلم باشیهم یار و یاور غمم باشیدل دادم که وطنم باشیاز این پس خاکم باشینه آنکه اسباب غمم باشیدر وطن خویش اسیر باشیداروغه شهر نیستماسباب سخن نیستمدلداده ای بیش نیستمهم یارم،هم غمم،هم اسیردر خاک وطن خویش اسیر...
امشب شب تولدم را در اتاق شیشه ای ،،،،در دنیای مجازی جشن می گیرم ،،،،ولی کسی را دعوت نمی کنم ،،،،امسال کسی به تولدم دعوت نیست ،،،،چون تولدم بوی غم میدهد ،،، روزها در پی هم می گذرند ولی من نمی توانم از کسی که بهترین لحظات عمرم را تباه کرد بگذرم ،،،سالهاست که مجبورم به همه دروغ بگویم و خودم را خوشحال نشان بدهم ،،،، اما من خوشحال نیستم ،،،غمی عظیم تمام وجودم را مثل خوره از درون می خورد و نابودم می کند ،،،،،شنیده اید که می گویند : آن کس که...