متن دلداده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلداده
از بلندای بنفش کوهساران چه میخواهی بدانی
جز اینکه دو دلداده بر دامنه هایش پرسه میزنند،تا که جرم خدادادیشان ، از دید آدمیان، مخفی بماند
و در انتظار بارش باران،نجوا کنان،تا که شاید،دعایشان مستجاب گردد،ودر شر شر باران و نزد خدای عاشق، عاشقانه هایشان را فریاد بزنند
نسرین شریفی
دل باخته ی قمار چشمت هستم
هر روز و شبم خمار چشمت هستم
هرچند به چشمانِ تو هیچم،اما
دلداده ی بیشمار چشمت هستم
سپیده اسدی باتخلص مهربان
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
گاه شیرین پشت نقشی تازه پنهان می شود
مثل فرهاد من به نقش تو بنازم حاضری
تو راز و نیاز هر شبی ای همه یادم شده تو
من شده ام نشان به تو...
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هست
از عشق پر از خالی شدم آماده اگر هست
نقل است فقط مرگ وصال عشق است
یارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هست
در صفرترین نقطه متروکم هم اکنون
یک وسعتی اندازه یک تا ده اگر هست
دل مرده در این سینه ی...
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هست
از عشق پر از خالی ام آماده اگر هست
گویند که مرگ بر عاشق هست درمان
یارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هست
در صفرترین نقطه متروکه ام اکنون
اینجا وسعتی اندازه یک تا ده اگر هست
دل مرده در این سینه ی...
تو،
با صفای خاص وجودت؛
با نوای سازِ تار و پودت؛
در کنارم بمان و،
زیباترین داستان های دلدادگی را،
برایم بخوان،
با مهر...
زهرا حکیمی بافقی
چون باده نابی و خمارت هستم
دلداده ی بی صبر و قرارت هستم
دلتنگ تو ام بیا به سویم ای عشق
در فصل خزان یاس بهارت هستم
بادصبا
دانسته که من چو مبتلایش هستم
آن یار عزیز و آشنایش هستم
دل را که رُبود و شد نهان از دیده
باز هم منِ دلداده فدایش هستم
بادصبا
چون باده نابی و خمارت هستم
دلداده ی بی صبر و قرارت هستم
دلتنگ تو ام بیا به سویم ای عشق
در فصل خزان یاس بهارت هستم
-بادصبا
دل دادم که دلم باشی
هم یار و یاور غمم باشی
دل دادم که وطنم باشی
از این پس خاکم باشی
نه آنکه اسباب غمم باشی
در وطن خویش اسیر باشی
داروغه شهر نیستم
اسباب سخن نیستم
دلداده ای بیش نیستم
هم یارم،هم غمم،هم اسیر
در خاک وطن خویش اسیر
دلداده ام ، پروانه گون ؛ پروانه را تا دیده ام
با بی قراری، در پی، یاری به جان؛ من رفته ام
عمریست دلم در طلبت آه دوان است
درکوچه ی یادت همه شب پرسه زنان است
شهر دل من پر شده از عطر هوایت
یادت همه جا چون نفسم در جریان است
با حال و هوای تو نفس می کشم آری
در سینه ی من خاطر تو در ضربان است
من...
شک ندارم که تسخیر شده ام
تصرف شده ی چَشم و مطیعِ نگاهش شده ام
افسون و پریشون، گرفتارِ فرطِ چشمانش شده ام
تسلیم و سَلاسَتِ پندارش شده ام
رام شده ام، فرمان پذیرِ گفتارش شده ام
دلداده و دلباخته ی کردارش شده ام
غرقِ دریای ژرفِ خیالش شده ام...
جان خواستی! دادم! گرفتی تا بدانی
من در قمارِ عشق تو، دلداده بودم!
خونم که سرخ از غصه شد، دیدم نماندی
رفتی و فهمیدم نه! من... من ساده بودم!
یک بار دیگر عشق را از دور دیدم
یک بار دیگر با دلم در خود شکستم!
من داغ این تنها شدن...
ای شروع خوبِ هر دفتر شما!
باز من دلداده و دلبر شما!
عشق شد یک وسعتِ بی حد و مرز
این طرف من، آن طرف دیگر شما!
با شما شعرم چه زیباتر شده!
کرده ای شعر مرا محشر شما!
گفته بودم! باز می گویم و باز
از تمامِ هرچه زیبا،...
جان خواستی! دادم! گرفتی تا بدانی
من در قمارِ عشق تو، دلداده بودم!
خونم که سرخ از غصه شد، دیدم نماندی
رفتی و فهمیدم نه! من... من ساده بودم!
یک بار دیگر عشق را از دور دیدم
یک بار دیگر با دلم در خود شکستم!
من داغ این تنها شدن...
نشانی، ازت ندارم .
نشان به آن نشانی
که اولین نگاهم به نگاهت
از نیمکتی چوبی آغاز شد و آن نیمکت، و عدگاه عاشقانه ی دو دلداده بود.
اما حیف
چه زود دیر شد
و تو رفتی، بی آن که نشانیت را در قلبم بنشانی.... .............
حجت اله حبیبی