پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دوچشم دلفریبش بجزماتم ندیدهو دستان لطیفش گلی جزغم نچیدههمیشه سهم قلبش دروغ ودردبودهویک مردهوسران خیالش را ربودهخداونداچه بوده ،مراد ازهستی زن؟به غیر زایش و درد ؛ تحمل مثل اهنکدامین مردعاشق به عهد خود وفا کرد؟بجز مکر و خیانت که رفت و در خفا کرد؟زنان تنها گذشتند ز بد عهدی ایامشدند در جام محنت ؛ شراب تلخ خیامو خونین شد دل زن ؛ به تیغ نامرادیکه در رویا ببیند ؛ هماره رنگ شادی ...