متن رامیار محمود
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رامیار محمود
روبروی آیینه ایستاده ام
مقابلم غباری سیاه می بینم.
و گردبادی،
که یواش یواش در جانم ساکن می شود.
شعر: رامیار محمود
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
آن پرنده های سیاه را نمی بینید،
بی آنکه بال بزنند،
پرواز می کنند،
تهوع می گیرند
و ستاره ای مرده
از منقارشان می ریزد.
شعر: رامیار محمود
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
می خواهی خودت را بکشی،
شاید که زندگی روی خوشش را به تو نشان بدهد!
اما گذشته سخت است،
وقتی میان این تن کوچک، تو نیستی.
شعر: رامیار محمود
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
سخت نیست، به جلو رفتن!
زیرا شما هنوز پی نبرده اید
که من برای زندگی ام، پر و بال می سازم،
نه تاریخ!
من برای تغییر کردن زبان و فرهنگم،
فریاد بر می آورم،
نه برای تغییر کردن جهان!
شعر: رامیار محمود
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی