جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
ماه خوابیده ست،امّا چشم اَبرآلودِ منپشتِ پلکِ پنجره،بیدار باقی مانده است رضاحدادیان...
سایه ای پُرزخم،مانندِمریضی لاعلاجبین مرگ و زندگی،ناچار باقی مانده استرضاحدادیان...
حتم دارم بی تو آغوشِ خیابان را فقطرفت و آمدهای بالاجبار باقی مانده استرضاحدادیان...
اجتماعِ چشم زخمِ نارفیقان ، پشتِ سرروبه رویم لشکرِتاتار باقی مانده استرضاحدادیان...
جستجوگرها اگرچه رفته اند امّا هنوزیک نفر در زیر این آوار باقی مانده استرضاحدادیان...
های های اَبرها و هوی هوی بادهاهای و هویی در جهان اِنگار باقی مانده استرضاحدادیان...
چکّه چکّه می چکد آه از لبِ پروانه وغنچه غنچه باغ را اِنکار باقی مانده استرضاحدادیان...
بی گمان مانند برگشت صدا در کوهسارشِکوه هایم را فقط تکرار باقی مانده استرضاحدادیان...
آجر آجر تکّه اَبری تار باقی مانده استآسمان با تکیه بر دیوار باقی مانده استرضا حدادیان...
آجر آجر تکّه اَبری تار باقی مانده استآسمان با تکیه بر دیوار باقی مانده استبی گمان مانند برگشت صدا در کوهسارشِکوه هایم را فقط تکرار باقی مانده استچکّه چکّه می چکد آه از لبِ پروانه وغنچه غنچه باغ را اِنکار باقی مانده استهای های اَبرها و هوی هوی بادهاهای و هویی در جهان اِنگار باقی مانده استجستجوگرها اگرچه رفته اند امّا هنوزیک نفر در زیر این آوار باقی مانده استاجتماعِ چشم زخمِ نارفیقان ، پشتِ سرروبه رویم لشکرِتاتار ب...
کم آوردمگیسوان تو بلند بود وشعرمنکوتاه.رضاحدادیان...
دلم گریست وقتی دیدم که چگونه به بهایی ناچیز هم آغوش مرداب می شود نیلوفررضاحدادیان...
تا از شکوفه می نویسدپروانه ها بوسه می زنند بر سرانگشتششاعر.رضاحدادیان...
تا نگاهت در نگاه من بریزد،دست صبح--دکمه ی پیراهنِ چشم تورا وا می کند.رضا حدادیان...
موج، بی تابانه سربرصخره می کوبد،ولیصخره با بیتابی دریا مدارا می کندرضا حدادیان...
حتم دارم که شبیه من دلش پرمی کشدماه ،تا در آینه خود را تماشا می کندرضا حدادیان...
پشت پرده تا به کی باید بنوشم باده را؟باد،آخرسرمرا یک روز رسوا می کندرضا حدادیان...
سنگ را آیینه ی چشم تو گویا می کندجذبه ی چشم تو یوسف را زلیخا می کندرضا حدادیان...
در ذهن کوهدر دامن دشتدر آغوش دریاسنگاز سنگ بودنشدست برنداشت.رضاحدادیان...
اَبرهاذهن باد رابه تصویر می کشند.رضاحدادیان...
دست بر شانه ی تبر گذاشت وخم به اَبرو نیاورددرختِ زخمی.رضاحدادیان...
لبریز شبی شکسته بودم، امّاکبریت زدی جهان من روشن شد.رضا حدادیان...
گیسوی منیژه ی غزل ،در دل چاه تنها راهِ رهاییِ بیژن شدرضا حدادیان...
صد زخم نگفته در دلم بود، ولیبادیدنِ تو، زبان من الکن شدرضا حدادیان...
خوشحالی من بزرگ، اندازه ی کوهاندوه، به قدرِ یک سر سوزن شدرضا حدادیان...
در من جوشید چشمه ی اعجاز ودریا دریا شرابِ مردافکن شدرضا حدادیان...
وقتی که زمانه با دلم دشمن شد آغوشِ چشمِ تو پناه من شدرضا حدادیان...
چشممآینه ایست کهحرفی برای گفتن نداردجزتو.رضا حدادیان...
خیال توشکوفه ایست سپیددر قلبم.رضا حدادیان...
.تکه ای خورشیددر گلو داشتلب که می گشودآواز آفتابمی پیچید در آسمان.رضاحدادیان ۱۴۰۲/۵/۵...
چقدر سردشده خانه ی دلت امّاغمت مباد!برایت زغال خواهم شد. رضا حدادیان...
چقدر سردشده خانه ی دلت امّاغمت مباد!برایت زغال خواهم شد.رضا حدادیان...
کنار هم بنشینند واژه هایم اگر کتاب خاطره ی ماه و سال خواهم شدرضا حدادیان...
عبور می کنم از این منی که مردابیستشبیه چشمه ی چشمت زلال خواهم شدرضا حدادیان...
به پاسخی لب اگر ترکنی ،گل خورشید!هزار پنجره باغ سوال خواهم شدرضا حدادیان...
که تا رها شوی از چنگ میله های قفسبرای تو بی تردید، بال خواهم شدرضا حدادیان...
رمیده می شوم و رام می شوم باتو غزل غزل به هوایت غزال خواهم شدرضا حدادیان...
اگر چه از عطش گفتگو پرم،امّا به یک اشاره چشم تو، لال خواهم شد.رضا حدادیان...
درخت آینه ای بی زوال خواهم شدپر از شکوفه ی صبح خیال خواهم شدرضا حدادیان...
عقابعابریستدرپیاده رو آسمانکه تنهایی اش راچرخ می زند.رضاحدادیان...
چشممآینه ایست کهحرفی برای گفتن نداردجزتو.رضاحدادیان...
بایدکه بسپاری به دستِ کولی باد--ای تک درخت سوخته! خاکسترت را.رضا حدادیان...
ذهن قفس خالیست از آهنگِ پروازلبریز کن از آسمان بال وپرت را!رضا حدادیان...
بردار با دست ِ نسیم آجر به آجر--دیوارهای اَبری دوروبرت را!رضا حدادیان...
ای نوگل روئیده در گلدانِ خورشیداز مستی آیینه پُر کن ،ساغرت را!رضا حدادیان...
بااین زبان سرخ ،ای دل! حتم دارم--بر باد خواهی داد آخر سر، سرت رارضا حدادیان...
بگذار چشمم ماه کامل را ببیندپنهان مکن در پرده نیم دیگرت را!رضا حدادیان...
تا کی به آتش می کشانی دفترت را؟گلبرگ های کوچه باغ باورت رارضا حدادیان...
شاخهشکسته شکستهبا باد حرف می زند.رضاحدادیان...
لب پنجره ی چشممتقویمی بی فصل راورق می زندباد.رضاحدادیان...