متن اندوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اندوه
چقدر طول میکشد که انسانها بفهمند،
روزهایی بر آدمیزاد میگذرد که حتی
سر تکان دادن هم برای او دشوار میآید...
دلتنگی نشسته کنجِ حوضِ خاطراتِ من،
به رنگِ ماهیِ غمگین، به عمقِ باورم، چه مَن.
نهفته در سکوتِ شب، صدایِ پایِ رفتنها،
همان ترانه تلخی که میخواند در سَرَم، چه مَن.
کجایِ غصه پنهانی، تو ای دلتنگیِ دیرین؟
که هر دم میشکوفی باز، به شکلِ اشکِ شبنم، چه مَن.
درونِ...
منم و یک دنیا پر از تنهایی پر از دلتنگی.
دگر نیست،
و این آغاز دلتنگیِ من است.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
گل از بے آبے مے میرב
انساט از کم توجهی
کاش نبودنت...
همان حسرت دل بود نه تاوان گناهی که نکردم.
بی پناه و خسته دل، چشم به راهم که بیایی.
من به آینده ی بی تو، اندکی بد بینم.
اگرچه دریا دریا گریستم ،امّا
شده ست تشنگی شوره زار، حاصلِ من
بعد تو
فرو ریختم در خویش ،
آه
قد کشید
در حُرم دلتنگی غروب...
نیستی و نبودن تو بدجور.
باعث شده دیگران نیایند به چشم.
سهمم از آن چشمان تو،
چیزی به جز حسرت نبود.
کاش میشد به نبودن های پر تکرار تو عادت کرد.
این نبودن های پر تکرار تو،
بدجور دلگیر است.
درخت افتاد
نه فریادی
نه دستی که یاری کند
شاخههایش هنوز
در خوابی سبز
اما ریشهها
در تن زمین گریستند
رهگذر آمد
چشم بست
و گذشت
گلهایی که
به مراقبت بیشتری
نیاز داشتند ؛
باغبان های
بی تفاوت تری
نصیبشان شد..!
میدانم
نهنگ هم میشدم
دریایم به ساحل نمیرسید
و من
در این رُمانِ عمیق
در جستجوی آرامشی بیدریغ
روز و شبها را
خط به خط شنا میکردم
میدانم
نهنگ هم میشدم
اندوهِ آوازم را
پایانی نبود...
چند بار؟
با من بگو
از چشمهایم
چند بار دیگر باید سقوط کنم
تا از دست بدهد دنیا
اندوهش را؟