هر روز موهای سپیدش بیشتر می شد با چین پیشانی پدر هی پیر تر میشد دریاچه ای پشت نگاهش داشت؛ با هر غم چشمان کم سویش همیشه پر گهر می شد وقتی پُر از قَد قامَتش میشد دهان صبح از اشک چشمش گونه ی سجاده تر می شد هر روز...