به نام عشق: شانه ام را غم و شب بر تن دیوار زدند چشم های غزلم تا به سحر زار زدند رفتنت زمزمه شد بین همه مردم شهر همه با هم خبر مرگ مرا جار زدند آن کسانی که بریدند نفس های مرا تا کشیدم دو سه پک طعنه به...