شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
به نام عشق:شانه ام را غم و شب بر تن دیوار زدندچشم های غزلم تا به سحر زار زدندرفتنت زمزمه شد بین همه مردم شهرهمه با هم خبر مرگ مرا جار زدندآن کسانی که بریدند نفس های مراتا کشیدم دو سه پک طعنه به سیگار زدندآمدم تا که تو را قرض بگیرم ازشبابرها زود ولی شوق مرا دار زدندصحبت از عشق تو شد بین طرفدارانتکیسه کیسه غم و حسرت به دلم بار زدندغرق نجوای تو از عشق شکایت کردمعقل و منطق همگی بانگ خبردار زدندزهرا سلیم...
از کنارت می روم!مرگ دلم یعنی همین... عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود ....