دل ز سودای تو در بحر بلا افتاده جان ز اندیشه ی وصل تو جدا افتاده در شب هجر تو ای ماه تمام افروزم آتشم، در دل شب شعله سرا افتاده با خیال قد و بالای تو ای سروِ روان سروِ آزاد ز هر قید و هوا افتاده دل چو...
ای شادی جان سرو روان، کز بر ما رفتی از محفل ما چون دل ما، سوی کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی