دل ز سودای تو در بحر...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دل ز سودای تو در بحر بلا افتاده
جان ز اندیشه ی وصل تو جدا افتاده

در شب هجر تو ای ماه تمام افروزم
آتشم، در دل شب شعله سرا افتاده

با خیال قد و بالای تو ای سروِ روان
سروِ آزاد ز هر قید و هوا افتاده

دل چو آئینه ز زنگارِ تعلق رَسته
در هوای تو ز خود سوی فنا افتاده

باده نوشیده ام از جامِ لبت مستانه
عقل از سر شده، هوش از همه جا افتاده

عشق تو آتش و من همچو سپندی در تاب
این چه سوداست که در جان و نوا افتاده

در خموشی همه فریاد و غزل پنهان است
نغمه ها بین که ز نی در خفا افتاده

از تو هر ذره چو خورشید جهان افروز است
این چه سِرّیست که در خاک رها افتاده

راه پُر خار و من از شوق به سر می پویم
پای مجنون سوی آن دشت بلا افتاده

این همه شور و نوا، زان رخ زیبا باشد
راز پنهان دل، آخر به ملا افتاده

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن