من به دُنبالِ تو بودم نگران وقتی که تو در آغوش لبالب، هیجان وقتی که قَد فروخورده ام از این همه سرگردانی در رکوعی به تماشای کَمان، وقتی که پاره های بَدَنم رو به غَمت میرقصند وای، اَز پنجه ی جادویِ تکان، وقتی که ثانیه از سَرِ بی حوصلگی پَس,...