متن خاطره تلخ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطره تلخ
خاطراتمان سالهاست در کوچه های دلتنگی
گم شده است.
در میان قصه های بی پایان ،نفسهای خسته و
فریادهای جسته از گلو،
در هجوم اندوه برگهای پاییزی به خواب رفته.
و ما مانده ایم ، چشم به راهِ راهی که می دوید و می گریخت.
اینگونه گیر افتاده ایم در...
حمل کردن خاطراتی که پر از ،زخم است درد دارد
ای کاش موقع رفتنت، خاطرات و در کوله ات میبردی ..
بعد از رفتنت به هر دیواری رسیدم
تکیه دادم…
به جای مانده برایم ز تو فقط ردّی
خاطره سروستان و کندن دل بر درخت و نوشتن دوستت دارم تا ابد
و تکان دادن دستان علفها برای خداحافظی مان
و چه مظلوم بودیم
در زیر یوغ ناف بُرهایی که نافهایمان را برای دیگری بریده بودند
و دنیا پر است از کسانی که نافشان تا مرگ درد میکند
سوز سینه ساز شد، سر تا سراسر سوختم
شعله شد شور و شرر، در شام دیگر سوختم
لاله لبهای لطیفت لحظهای لبخند زد
لرزش لبهای لعلت دید و یکسر سوختم
موج موی مشک مویت، مست مستان میکند
مثل مجنون در مسیر ماه منظر سوختم
نغمهی نی نرم نرمک نالهای نو...
جز یاد تو ای دوست کسی خاطر ما نیست
تا پاک کند تلخترین خاطره ها را
تو آواز دریایی،
که در ساحل خاطرهها،
در هم میشکند،
موجهای غم را.
رهایی پرندهای،
که در آسمان بیمرز،
به باد میسپارد،
بالهایش را.
بیدار شدم در بغلِ صبحِ دل انگیز/
با خاطره ای سخت جنون زا و تب آمیز/
شوری نفس آوا، شده در سینه نمایان/
احساس دمیده ست به جان، بوسه ی یکریز/