. دو عالم را به یک بار از دلِ تنگ برون کردیم؛ تا جایِ تو باشد.
عهد ما با تو نه عهدی که تَغَیُر بپذیرد
دانی که من از تو برنگردم؟
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی!
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
دلی که از تو بپرداخت، با که پردازد؟
خاکِ من زنده به تاثیرِ هوایِ لبِ توست
چون دلم زنده نباشد؟تو در وِی جانی...
ما حریصیم به خدمت، تو نمی فرمایی...
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت...
تو را نادیدن ما غم نباشد...
دلم به غمزه ربودی دگر چه می خواهی...
مجروح می کنی و نمک می پراکنی...
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست...
درون ما ز تویکدم نمیشود خالی...️
که حریفان ز مُل و من ز تأمل مستم..
طریق عشق جفا بردن است و جانبازی
و آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست..؟
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد ...️
. ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین.. ️️️
چنان موافق طَبع مَنی و در دلٍ من نشسته ای که گمان می بَرم در آغوشی ...️
یا رَب از هرچه خطارفتْ هزار استغفار....
دگران روند و آیند و ، تو همچنان که هستی ...
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ی ما را... ️️️