شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
تو مرا در دردها بودی دوا...
دردیست در دلم که دوایش نگاه توستدردا که درد هست و دوا نیست، بگذریمابری که می گذشت به آهنگ گریه گفت:دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم...!...
گفتی اَم درد تو عشق است، دوا نتوان کرددردم از توست، دوا از تو، چرا نتوان کرد؟...
به جناب عشق گفتم تو بیا دوای ما باشکه به پاسخم بگفتا تو بمان و مبتلا باش...
به وصل خود دوایی کندل دیوانه ی ما را... ️️️...
ما را برای بیست و چهار ساعت زندگی در امروز طراحی کردهاند و نه بیشتر !نگرانی امروز برای مشکلات فردا، دردی از ما دوا نخواهد کرد ......
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری...
ای صبا حالِ جگر گوشهٔ ما چیست بگودرد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو...
نیست مرا جز تو دوایار جگر گوشه ی من...!...
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنندصد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند...
رُخ بنما که چشم توستدوای چشمان تَرَم...
ای کاشوقتایی که دردی رو دوا نمیکنیمحداقل دردی رو به دردا اضافه نکنیم...
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمریکه دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری...
شبهاداستانِ هزار و یک شبدردی از دلِ مندوا نمی کنداین دل تو را می خواهد تو را...️️️...
هَر وَقت دِلَم مى گرفترو میکردَم بِش میگُفتم یِکم بِخَند️ حآلِ دُنیآم بَدهلَعنتى خَنده نَبود کهبگو دَوآبگو دَرمون...
از همان جا که رسد دردهمان جاست دوا...
تو دوای دوامبی تو دنیارو نه نمیخوام...
قفل قلبم وا شد / عشق تو دوا شد / با یه لبخند / در دل طوفانی به پا شد...
بیمار غمم عین دوایی تو مرا...
نیست مرا جز تو دواای تو دوای دل من...
از پای فتادیم چو آمد غم هجران در درد بمردیم چو از دست، دوا رفت......