گرچه پیچک سبز احساسم تبر خورد زیر نگاه سرد و حسود روزگار اما زان پس مرا در برگرفت با عشق و اشتیاق میگفت از بهار و میسرود از خزان از شوق شیطنت بیپروای شاپرکان میشنید از پیچ و تاب خشک زمستان در سرمای بینشان ولی گرم میماند با نوازش خورشید...