سحر بود و علی، مشتاق دیدار رخ یارش خدا مشتاق تر از او خودش آمد به دیدارش دوباره عطر و بوی یاس، گل کرده میان شهر شبیه آن سحرگاهی که رفت از پیش او یارش علی با روح آیینه قراری داشت دیرینه کنار بغض در سینه شد اشک چشم افطارش...
یا زهرا ببین آنهایی که برای تو عزاداری میکنند و حاضرند برای تو جانشان را بر کف دست بگذارند، آنها که از مصیبت تو اشک از چشمانشان جاری است؛ همه و همه به تو و یک نیمنگاه تو محتاج هستند. آنها را در شب شهادتت دست خالی برنگردان.